روز بی نظییییییییییر ۲

وای امروزم یه روز عالی دیگه بود.باز با بکس خودمون رفتیم بیرون.کلی خوش گذشت.با اینکه امروز احساس میکنم متوجه این موضوع شدم که **** هیچ احساس و نظر خاصی بهم نداره و صرفا به عنوان یه دوست مثل بقیه دوستاش بهم نگاه میکنه ولی اصلا ناراحت نیستم.خیلیم خوشحالم.لااقل از اون بلاتکلیفی ذهنی دراومدم.تازه فهمیدم که احساس خودمم دوس داشتن نیس.فقط همون احساس معمولی اینکه دوس دارم منو دوست خودش بدونه و اینکه لحظه هامو با اون بگذرونم.ولی اصلا فکرنمیکنم این حس حس دوس داشتن باشه.

در کل که روز خیلی توپی بود.کلی الان حالم خوبه.احساس رضایت خوبی دارم.و منتظر فردام.عروسی داریم آخه.وای که چقد ذوق زدم.امیدوارم این روزای مثل امروز مدام تکرار شن.خیلی خوبم.نمیدونم چرا ولی خیلی خوشحالم.چون حی میکنم **** منو لااقل مثل یه دوست معمولی خودش میدونه و منم همین احساس مشابهو دارم.خ.به که هنوز حس دوس داشتنو تجربه نکردم.چون با روحیه ای که از خودم سراغ دارم میدونم که جنبشو ندارم.

دیگه همین دیگه.نمیدونم چه جوری دیگه بگم که

بابا من خیلی خوشحالاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

همینجوری

هیچ اتفاق خاصی برام نیفتاده.یعنی اتفاق که زیاد بود.ولی اصلا خاص نبود.امروز تو یه مسابقه برنده شدم که عامل برنده شدن تیم من بودم

پسرعمم بالاخره بعد سی سال و اندی سن رفت خونه بخت.خیلی بچه خوب و عالییه.ایشالاخوشبخت شه.

دیگه اینکه این هفتم عروسی اونیکی پسر عممه.

ولی اینا زیاد مهم نیس.

اصلا با وجود اینکه اوضاع مثل قبله نمیدونم چرا یهو اومدم پست بذارم.همینجوری.دور همی.

هیچ خبری نیس.و منم هنوز گیجم که چه کنم.

هیچ کاریم به عقلم نمیرسه.

دیگه همین بسه.حال و حوصله تایپم دیگه ندارم.شب بخیر.........................

کجای کارم نمیدونم....

شده بعضی وقتا ندونی خوبی یا بدی.مثل این کره خرایی که هنوز را رفتن بلد نیستن چاردستوپا افتاده باشی تو گل ندونستن.ندونی چه مرگته؟اصلا مرگت هست یا نه؟ندونی خوبی یا  بدی.اگه خوبی دلیل خوب بودنو ندونی.اگه بدی دلیل اونم ندونی.حالت یه لنگ پا.ندونی چیزایی که دورت میبینی نشونه چیه.باید ازشون خوشحال شی یا ناراحت.حس خودتو در مورد آدما ندونی و حس اونارو درمورد خودت.فقط الکی صبو شب کنی و شبو صب.منتظر اتفاقای جدیدی باشی که احتمالا هرگز قرار نیس پیش بیاد.به رویاهایی فکرکنی که اونم احتمالا تا همیشه رویا باقی می مونه.به لحظه های خوبت فکرکنی و یه جور دیگه حسرت بخوری.عمیق تر از قبل.به لحظههای بدت فکرکنی و کمتر ناراحت شی.یه حال بینا بین.دوس داری با کسی حرف بزنی که دم دستت نیس.به کسی فکرکنی که تورو یادش نیس.به کسایی فکرکنی که روندیشون از خودت.اونم بی دلیل.به اونایی که اگه الان بودن چه لحظه هات عوض میشد.مجبور نبودی یه سری آدم لوسو با تعارفای صدتا یه غازشون که عزیزم دلم برات تنگ شده خیلی دوست دارم جات خیلی خالیه یه دونه ای(البته همشون دخترن فکر بد نشه) تحمل کنی.آدمایی که وقتی میگفتن بهت فکر میکنیم مطمئنا شباشون اگه شده چندثانیه فکرشون میومدسمتت.الکی واست تعارف نمیترکوندن.آدمایی که بدجوری انداختمشون دور.الانم بدجوری حسرتشو میخورم.جاشون یه دوستایی پیدا کردم که سال تا سال نمیگن زنده ای.مگه اینکه خودم پول خرج کنم یه اس ام اس بدم ببینم تو گور رفتن یا نه هنوز زندنو میخوان با شوخیای لوسو بی مزشون که منم مجبورم بخاطردلخوشیشون که فکرکنن وای چقد ما باحالیم، خنده های مصنوعی تحویلشون بدم، عذاب بدم.اینی که میگم عذاب واقعا عذابه ها.عذاب الیم.خیلی بده که سطح شوخی و خندت با دوستات فرقش زمین تا آسمون باشه.دوستات یخ باشن و این واقعا عذاب آوره.علت اینکه همیشه با پسرا میپرم همینه.چون اکثرا شوخیاشون یخ نیس.البته اکیپ خودمونو میگم.وقتی یه شوخی میکنن واقعا از ته دل می خندم.باتمتم وجود.کاملا حس خنده رو با تمام وجودم حس میکنم.

ببین یهو بهکجاها رسیدما.

کلا که الان ماتم.نمیدونم چه کنم.یه مدل خاص.خوب یا بدشو نمیدونم.شاید بخاطر چیزی که قبل نوشتن این پست دیدم باشه.ولش مهم نیس.دوباره بحث همیشگی ****ه.باید با روحیاتم آشنا شده باشی.اینکه دوباره حس میکنم اشتبا کردم.نمیدونم.بهتره بش فکرنکنم که دوباره حسای اشتباهی نیاد سراغم.

هنوزم گیجم..................